ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

واکسن 6 ماهگی ایلمان

خوب باید بگم که واکسن 6 ماهگی ایلمان خوشگل مامان هم روز 5 شنبه 26/2/92 با 2 روز تاخیر تزریق شد. طفلی کولوچه مربایی مامان کلی اذیت شد و خدا رو شکر الان بهتره. خیالم از این واکسنش هم راحت شد. خواهر گلم هم با پرهام از مشهد اومدن و کلی به ارمیا خوش می گذره. دیروز سارا و علی هم اومدن خونه مامان و همگی رفتیم به یه گردش جانانه. ولی حیف که اشتباها عکس ها رو پاک کردم و فقط چند تا عکس برام مونده. خیلی ناراحت شدم. از ایلمان کلی عکس های خوشگل گرفته بودم. حیف شد. ارمیای در حال فرار از دست این دوتا پسرخاله شیطون این عکس ها برای یه روز خوب دیگه ست توی پارک دیگه. که همسفرهای ما این...
28 ارديبهشت 1392

ارمیای مهربون

این داداش مهربون همش سعی داره به داداش کوچولوش رسیدگی کنه. از بس گفتیم ایلمان نی نیه و دندون نداره و نمی تونه غذا بخوره گیسهامون سفید شد. خوب چه کار کنه احساس بزرگی می کنه دیگه. دوست داره حتی پوشک داداشیشو خودش ببره بندازه توی سطل دستشویی و بعد هم دستهاشو بشوره و البته با کلی آب بازی برگرده بیاد. براش لالایی می خونه تا بخوابونتش. ( لا، لالایی لا ). میگه بگذار رو پای من. داره لالایی می خونه البته ایلمان هم ارمیا رو انقدر دوست داره که اگر ارمیا خونه نباشه همش نق و نوق می کنه و به محض دیدن داداش دست و پا می زنه و جیغ میکشه و هر جا ارمیا میره چشمش دنبال اونه. ارمیا که بدو بدو میکنه ایلمان از ذوقش غش م...
28 ارديبهشت 1392

چه زود گذشت

واقعا این 6 ماه مثل برق و باد اومد و رفت و مجبور شدم از دیروز یعنی 24/2/92 جگر گوشه هامو تنها بگذارم و برگردم سرکار. الهی بگردم. شب قبلش کلی استرس داشتم، رفتم دوش بگیرم شاید  حالم بهتر بشه ولی دیگه نتونستم تحمل کنم و توی حمام زدم زیر گریه و کلی اشک ریختم. اومدم بیرون و همچنان اشکهام سرازیر بود و همسری در حالی که ایلمان رو به بغل داشت با ارمیا دنبال بازی می کرد و ایلمان نازم هم، چنان می خندید که دلم بیشتر گرفت. همسری گفت ببین چقدر شادن. چرا انقدر خودتو اذیت می کنی ؟ اگه فکر می کنی نری بهتره، خوب نرو. من هم خیالم راحت تره. ای بابا، آخه اصلا نمی تونم فکر کنم که خونه نشین بشم. می پوسم. دچار روزمرگی میشم. ولی خوب ایلمان...
25 ارديبهشت 1392
1